جدول جو
جدول جو

معنی ستاره سو - جستجوی لغت در جدول جو

ستاره سو
نور ستاره، در زیر روشنایی ستاره یا نور خفیف به کاری پرداختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستاره سعد
تصویر ستاره سعد
در علم نجوم ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاره سحر
تصویر ستاره سحر
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاره سوخته
تصویر ستاره سوخته
بداختر، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، واقع در 13 هزارگزی باختر پلدشت، و 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ پلدشت به ماکو، جلگه ای و گرمسیر و مالاریائی، آب آن از ساری سو، محصول آن غلات است، 45 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری میگذرانند راه مالرو دارد، قشلاق ایل میلان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام رودی است در آذربایجان در شهرستان ماکو در دهستان ساری سوباسار، این رودخانه از باطلاقهای بایزید ترکیه سرچشمه میگیرد و در 5 هزارگزی بازرگان وارد ایران میشودو بعلت گذشتن از زمینهای نرم و جلگه ای آب آن همیشه گل آلود است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 481)
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
دهی است از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رودسر، و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگله ای، و هوای آن معتدل و مرطوب ومالاریائی، و آب آن از مرساررود، و محصول آن برنج و لبنیات است، 75 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده از دو محلۀبالا و پائین تشکیل شده، اکثر سکنه تابستان به ییلاق جواهردشت میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ تَ / تِ)
کنایه از مدبر و بداختر. (آنندراج) (بهار عجم) :
نسوخته ست بهیچ آتشی دو بار سپند
ستاره سوختگان ایمنند از دوزخ.
صائب (از آنندراج).
نظیری نظیراو نتواند گردید. اختری ستاره سوختۀ او باشد. (درۀنادره چ شهیدی ص 74) ، (اصطلاح علم هیأت) سوختن ستاره آن بود که با آفتاب سهم آید و بشعاع آفتاب روشنایی ستاره از میان رود. (از التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ تَ / تِ)
بدبختی. (ناظم الاطباء). رجوع به ستاره سوخته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستاره سوخته
تصویر ستاره سوخته
کنایه از مدبر و بد اختر
فرهنگ لغت هوشیار
بدبخت، تیره روز، نگون بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از محله های هزارپی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی